اولین بهار سه نفره ما (6 ماهگی عشقم)
عریر دل مامان و بابا سلام ،فرشته کوچولوی خونه ما امسال اولین بهار زندگیتو دیدی و به مامان و بابا هم یه بهار زیبا با وجود نازنینت هدیه دادی ،امیدوارم که صد و بیست ساله بشی و صد و بیست تا بهار و به شادی ببینی
دختر ماه مامان ،امسال لحظه تحویل سال ساعت 20 و 20 دقیقه روز پنجشنبه بود و با وجود یه عالمه کار و گرفتاری بالاخره سال در کنار شما تحویل شد و گل ما لحظه تحویل سال به زور مامان بیدار و بود و بعد از تحویل سال خیلی زود خوابید ،حتی منتظر نموند تا مامان و باباش باهاش عکس یادگاری بندازن و تو همه عکسا خواب بود
بعدش هم رفتیم خونه مامان جون زهره و بعدشم خونه باباجون کیومرث و بعدش خونه مامان جون مامان شبنم
چون قرار بود بریم سافرت ،زیاد نتونستیم بریم دید و بازدید عید
روز سوم هم به همراه تیم همیشگیمون عازم شیراز شدیم و شما تو این سفر که اولین سفر زندگیت بود ،خیلی خانم بودی و حسابی با مامان همکاری کردی و معلوم بود که شما هم مسافرت و گردشو دوست داری
سفر اصفهان و شیراز خیلی خیلی خوب بود و 12 روز طول کشید،بیشتر مسیرو خواب بودی و خیلی اذیت نشدی
دختر گل مامان حسابی با هم سفرامون گرم میگرفت و همگی بهش عادت کردن ،تا جایی که بعد از سفر همه ابراز دلتنگی میکردن برای این فرشته ناز و دوست داشتنی ما
خیلی کارای جدیدی انجام میدی ،مثلا کاملا بابا علیرضا تو میشناسی براش دلبری میکنی ،بچه هارو کاملا از بزرگترا تشخیص میدی و باهاشون با صدا ارتباط برقرار میکنی،یه مقدار مشینی و زود خسته میشی ،کاملا بر میگردی و یه مقدار خودتو میکشی روی زمین ،برات سی دی میزارم و حسابی خوشت میاد و مثل بزرگترا براشون میخندی و خودتو از کریرت هول میدی به پایین و مامان با اجازه دکترت برات غذای کمکی شروع کرده و بهت حریره و فرنی کیده و شما هم به خوردنش اشتیاق داری عزیزم ....