محیصای مثل ماهممحیصای مثل ماهم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

همه زندگی من و باباش

خانم کوچولو ۱۳ ماهه شد

عزیز دلم، دختر ماهم به چه زود این روزا و شبای با تو بودن سپری میشن و مامان و بابا هر روز در حسرت روز قبل به تو نگاه میکنن و آرزوی دیرگذشتن این روزارو دارن، اصلا دلم نمیخواد که که این روزا با این سرعت بگذرن، دلم میخواد بیشتر از کنار تو بودن لذت ببرم، ولی چه فایده که شما انقدر شیطون و بازیگوش شدی که مامان هیچ فرصت اضافه ای نداره برای فکر و افسوس    دختر نازم، شما تو این ماه پیشرفتای زیادی داشتی، خیلی خیلی خوب و مسلط راه میری و خدارو شکر دیگه کمتر زمین میخوری، ۸ تا مروارید خوشگل داری و دایره لغاتت بیشتر شده و تقریبا بیشتر وسایل و آدمای اطرافتو میشناسی و خیلی خیلی هم حرف گوش کن هستی و همه کارایی که بهت میگمو انجام میدی و این  ...
8 آذر 1393

عشقم در 9 ماهگی

نازنینم  سلام فرشته کوچولوی من ،این روزای با تو بودن برای ما خیلی زود میگذرن و به مامان در کنار شما خیلی خوش میگذره عزیز دلم تو این ماه شما خیلی تندتر و قویتر از ماه قبل چهار دست و پا میری و خیلی خیلی به بلند شدن و گرفتن اطرافت علاقه نشون میدی خیلی از قبل آرومتر شدی و خیلی خیلی به مامان وابسته ای ،البته میدونم که دلیلش سنته و به زودی برطرف میشه خوش غذاتر از قبل شدی و خیلی خیلی تابتو دوست داری و خیلی وقتا رو تابت خوات میبره که مامان عاشق اون لحظست دایره لغاتت بیشتر شده کلمه های دد ،ماما ،بابا ،آب ،به به هم میگی و از همه جالبتر و با یه آهنگ قشنگ میگی تااااب تاااااب که مامان عاشقشه       ...
16 مرداد 1393

محیصا و 8 ماهگی

سلام قند عسلم ،فقط و فقط اومدم که بهت بگم عاشقتم و یه دنیا دوست دارم عزیز دل مامان ،شما روز به روز عزیزتر و دوست داشتنی تر میشی و حسابی با شیرین کاریهات دلمونو به همه چیز گرم میکنی دخمل نازنین مامان و بابا تو این ماه ،خیلی خیلی پیشرفت داشت و خستگی ما رو دراورد ،عزیزم شما تو این ماه به تنهایی نشستی و اولین مرواریدای خوشگلت تو 7 ماه و 20 روزگی به فاصله 2 روز در اومدن و شروع کردی به حرف زدن و شیرین زبونی و تو تین زمینه خیلی خیلی ماهری و خوب میدونی که چجوری دل همه مارو ببری عشقم،دخمل زرنگم تو آخر این ماه شروع کرد به چهار دست و پا رفتن که خیلی خیلی مامانشو ذوق زده کرد مامان جون زهره برای شما  آش دندونی درست کرد و شما انقدر شیطونی کر...
16 مرداد 1393

اولین روز پدر بابا علیرضا جون

  مرد که تو باشی ،زن بودن خوب است ... از میان تمام مذکرهای دنیا ،فقط کافیست ،پای تو در میان باشد .... نمیدانی برای تو خانوم بودن چه کیفی دارد.   محیصای ناز من ،دختر نارنینم ،امسال من و بابا علیرضا به یمن قدمهای نازنینت به زندگیمون ،پدر و مادر شدیم و فصل جدیدی از زندگیمون رقم خورد و من به واسطه وجود شما ،بیشتر مطمئنم که علیرضای نازنینم ،نه تنها یک همسر نمونست ،بلکه یک پدر عاشق و مهربونه که عاشقانه پرنسس خونمونو دوست داره و برا مون سنگ تموم میذاره ،بابا علیرضای عزیز ،همسر مهربونم ،عاشقانه دوستت داریم و بابت تمام زحمات و تلاشت ازت ممنونیم امسال روز پدر ،تصمیم گرفتم که باباجون کیومرث و دایی هومن ،دعوت کنم خو...
24 ارديبهشت 1393

واکسن 6 ماهگی

عزیز دل مامان ،اصلا دوست ندارم برات از این خاطره بد بنویسم ،آخه ما و شما خیلی خیلی برای این واکسن شما اذیت شدیم ،طبق معمول واکسنهای دیگه ،با بابا علیرضا رفتیم شبکه بهداشت و بعد از گرفتن قد و وزن شما ،که خدارو شکر عالی بود ،مامان از اتاق واکسیناسیون اومد بیرون و شما پیش بابا موندی و بعدش کلی گریه و ....   ولی از اینا بدتر این بود که عشق مامان ،دو روز تب کرد و بدن درد داشت و حسابی مظلوم شده بودی و مامان و بابا دو شب نخوابیدن و تا صبح پاشویه کردیم و راه بردیمت ،عزیزم مامان کلی گریه کرد و غصه خورد،دوست نداشتم این خاطره تلخو برات بنویسم ،ولی عزیزم نوشتم تا بعدها بعد ازخوندنش ،یادت بمونه که مامان و بابا چقدر شمارو دوست دارن...
15 ارديبهشت 1393

اولین روز مادر من

دختر عزیزم ،فرشته دوست داشتنی و معصومم نمیدونم چجوری شاکر لطف بی مثال خدا باشم که شما فرشته ناز و معصومو به من هدیه داد و منو لایق نام مادر کرد ،دختر نازنینم ،افتخار میکنم به وجود پاک و معصومت و به خودم میبالم که امسال به واسطه وجود پر عشق شما ،من هم مادر شدم،حس نابی که تا تجربش نکنی ،نخواهی دانست که من چقدر از این حس ،مسرورم،عاشقانه دوستت دارم و امیدوارم روزی مادر بشی تا بدنی که مامان چجوری تا سرحد مرگ شمارو میپرسته امسال روز مادر شما و بابا علیرضا مامان حسابی سوپرایز کردین .بابا به بهانه خرید مارو بیرون برد و بعد یه رستوران خوب مهمونمون کرد و بعد هم یه کادوی خوشگل و بعدشم با شما فرشته کوچولو رفتیم گردش و حسابی بهمون خوش گذشت و ...
10 ارديبهشت 1393

گل همیشه بهارم (5 ماهگی)

  سلام گل همیشه بهارم ،سلام فرشته آسمونی مامان و بابا   بازم معذرت و معذرت برای تاخیرم ، و آخه مامانی شما برام اصلا وقت نمیذاری که بیام و برات از شیرین کاریهات بنویسم عشق مامان ٦ اسفند واکسن چهار ماهگیتو زدی و کلی هم خانم بودی و اصلا مامانو و بابات اذیت نکردی و دو روز هم رفتیم خونه مامان جون موندیم که اگه شما بیقراری کردی ،مامان دست تنها نباشه ،که خدارو شکر خوب و بودی و مامان کلی خوشحال بود     محیصای مامان بعد از واکسن     ب عدشم خرید عید و خونه تکونی که حسابی مامانو درگیر کرد ،چون با وجود شما و شیطونیهاتون ،کلی به درازا کشید و کلی هم توی کارا به مامان کمک کردی که...
24 فروردين 1393

اولین بهار سه نفره ما (6 ماهگی عشقم)

  عریر دل مامان و بابا سلام ،فرشته کوچولوی خونه ما امسال اولین بهار زندگیتو دیدی و به مامان و بابا هم یه بهار زیبا با وجود نازنینت هدیه دادی ،امیدوارم که صد و بیست ساله بشی و صد و بیست تا بهار و به شادی ببینی دختر ماه مامان ،امسال لحظه تحویل سال ساعت 20 و 20 دقیقه روز پنجشنبه بود و با وجود یه عالمه کار و گرفتاری بالاخره سال در کنار شما تحویل شد و گل ما لحظه تحویل سال به زور مامان بیدار و بود و بعد از تحویل سال خیلی زود خوابید ،حتی منتظر نموند تا مامان و باباش باهاش عکس یادگاری بندازن و تو همه عکسا خواب بود         بعدش هم رفتیم خونه مامان جون زهره و بعدشم خونه بابا...
20 فروردين 1393