محیصای مثل ماهممحیصای مثل ماهم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

همه زندگی من و باباش

ماجرای زمینی شدن محیصای گلم

1392/8/23 23:41
نویسنده : مامان فسقلی
417 بازدید
اشتراک گذاری

 

محیصای نازنینم ،فرشته کوچکم

میخوام برات ماجرای زمینی شدنتو اینجا بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و خوندی ،بدونی که چقدر برای همه ما عزیز بودی و هستی و بدونی که مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن و ممنونیم برای تمام این لحظه های شیرینی که به ما هدیه دادی،از خدای بزرگ میخوام که این  احساس زیبا و وصف نشدنیو بهت بچشونه تا روزی مادر بشی و ببینی که مامان با وجود نازنینت چقدر کامل شد.

فرشته نازنین مامان ،شما قرار بود که 14 آبان قدم روی چشم ما بذاری ،ولی از اونجایی که از قلب مامان با خبر بودی و میدونستی که مامان و بابا بی قرار دییدنت هستن ،سوپرایزمون کردی و یه شب بعد از اینکه دایی هومن و راحله جون و هلنا گلم از خونمون رفتن،حدود ساعت 1 شب بود که حسابی تو دل مامان بی قراری کردی و مامان از درد نتونست بخوابه و تا حدود ساعت 5 صبح که اذان میگفتن از درد راه رفتم و دردادمو اندازه گرفتم و دو بار دوش گرفتم و صبر کردم تا  بابا  علیرضا برای نماز بیدار بشه ،باورم نمیشد که داری میای ،ولی یک هفته زودتر

مامان خیلی کار نیمه کاره داشت و اصلا آمادگی نداشت ،باورم نمیشد ،تصمیم گرفتیم که بریم بیمارستان نزدیک خونمون تا مطمئن بشم که داری میای،با هزار تا ناله و درد نمازمو خوندم و کلی برای سلامتیت دعا کردم ،و رفتم بیمارستان و یه خانم دکتر بعد از معاینه مامان ،بهم گفت که فرشته نازنینم داره زمینی میشه،

برگشتیم خونه و به مامان جون شهناز زنگ زدیم و بعد از جمع کردن  وسایل و گرفتن چند تا عکس یادگاری ،رفتیم به سمت بیمارستان

ساعت 8 رسیدیم بیمارستان و خانم دکتر بعد از معاینه قرار شد که ساعت 1 بیاد و کوچولوی ملوس مامانو بزاره توی بغلش

بعد از یه ساعتی قدم زدن توی محوطه بیمارستان ،احساس کردم که دردام شدید شدن ،رفتیم توی بخش و بستری شدم ،بگذریم که مامان چقدر درد کشید و بابا علیرضا و مامان جون شهناز چقدر استرس داشتن،دو ساعت توی اتاقم بودم تا اینکه یه پرستار مهربون اومد و من و بابا علیرضارو آماده کردن که بریم توی اتاق عمل

وقتی قرار شد بابا علیرضا بیاد توی اتاق عمل پیشم بمونه ،کلی آروم شدم ،وقتی توی اتاق عمل بهم بی حسی دادن ،استرس شدیدی داشتم که وقتی بابا علیرضارو میدیدم ،کلی آروم میگرفتم ولی میدیدم که بابا چقدر نگران و هیجان زده بود،ساعت  14:30 رفتیم اتاق عمل و ساعت 14:43 با صدای فرشته کوچولوم چشمم به بابا علیرضا افتاد که گریه میکرد و نگام افتاد به محیصای نازنینم و همون لحظه بود که قلبم برات لرزید و تا ابد جایگاه مهر  نازنینت شد،توصیفش برام خیلی خیلی سخته ،هر بار که فیلم تولد نازنینمو میبینم ،از بار قبل بیشتر شاد میشم و خدارو هزار بار برای این لطف بزرگش شاکرم  ،تمام مدتی که تمیزت میکردن با چشمای گریون و نگران دنبالت میگشتم تا اینکه بعد اینکه بابا بند ناف گل دخترشو قیچی کرد و وقتی که داشتی گریه میکردی ،صورت ماهتو چسبوندن به صورت مامان و تو آروم شدی و دنبالم میگشتی ،الهی قربون اون صورت گرد و نازت بشم که مثل فرشته ها معصوم بود

محیصای نازم با وزن 3090 گرم و قد 52.5 سانت در بیمارستان صارم توسط خانم دکتر ماه و مهربونش ،خانم دکتر کرم نیا زمینی شد و این امانت بزرگ الهی به دست من و بابا علیرضا سپرده شد تا برای همیشه روشنگر قلب من و باباش باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

sinbe
25 آبان 92 19:49
سلام اومدنش مبارک باشه ایشالا منم دکترم خانم کرم نیا هست
مامان ایلیا
25 آبان 92 23:04
سلام مامانی. قدم نو رسیده مبارک باشه. چشمتون روشن ماشالله به این گل دختر خوشمزه
سودابه
26 آبان 92 15:41
خدا حفظش کنه این فرشته ی ناز رو براتون..فقط من نفهمیدم سزارین بودی یا طبیعی؟؟؟
محمد سینا
27 آبان 92 0:29
سلام عزیزم شبیه فرشته ها شده محیصا کوچولو الهی قدمش خیر باشه
khale kimiaaa
5 آذر 92 12:00
geryam gereft ino khooondam elahi khale fadat she mahisaaaa