سرماخوردگی و واکسن دو ماهگی
سلام سلام گل دخملی
اول از همه معذرت به خاطر این تاخیر که داشتیم ،آخه یه عالمه مشغله داشتیم ،اول از همه که مامانی سرما خورد و با وجود اینکه کلی رعایت کرد و دکتر رفت و ماسک میزد ،ولی عشق مامان هم یه مقدار سرما خورد و بی حال شد که مامان و بابا کلی ناراحت شدن و نگران بودن و دیگه مامان مریضی خودشو فراموش کرده بود ،کلی حواسم به شما بود و خدراو شکر زود خوب شدی و خانم بودی و مامان و باباتو زیاد نگران نکردی، به همین دلیل واکسن دو ماهگیت با سه روز تاخیر زده شد
امان از روزی که میخواستیم واکسنتو بزنیم ،من و بابا از چند روز قبل ناراحت بودیم ،آخه اصلا تحمل گریه و ناراحتیتو نداریم فرشته نازم ،مامان و بابا تا صبح توی تخت میچرخیدن و نخوابیدن ،میدونم شاید باورت نشه که دعا میکردم اصلا صبح نشه و نریم شبکه بهداشت برای واکسن ،خلاصه با چشم گریون و نگران رفتیم و مامان بیرون موند و بابا علیرضا بردت و واکسنتو زدن و از صذای گریه هات مامان متوجه شد و بدو بدو اومد توی اتاق واکسیناسیون ،مامان از شما بیشتر گریه میکرد و اون خانمی که بهت واکسن زده بود کلی متعجب بود ،وای که چه روز بدی بود ،کل روز توی بغلم بودی و همش ناله میکردی ،الهی مامان فدات بشه که انقدر خانم و صبور بودی،اینم بگم که بابا علیرضا هم کلی ناراحت بود و با گریه های فرشته کوچولومون اشک توی چشمش جمع میشد و تا مامان نگاهش میکرد روشو بر میگردون تا مامان نبینه و بیشتر ناراحت نشه ،خلاصه که خیلی خاطره بدی بود عشق کوچولوی من
محیصا جوجو آماده شده بره برای واکسن
محیصای مامان بعد از واکسن که تب داشت و بی حال بود