محیصای مثل ماهممحیصای مثل ماهم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

همه زندگی من و باباش

یه عالمه خبرای جدید (هفته 22)

  سلام عزیز دل مامان و بابا،خوبی نفسم؟؟الهی قربونت بره مامان که این روزا اینقدر برام دست و پا میزنی،بعضی وقتا فکر میکنم که کاش میشد با هم حرف میزدیم و به مامان میگفتی که حال و اوضاعت تو دل مامان خوبه یا نه؟؟دختر نازم اگه بهت زیاد خوش نمیگذره مامانو ببخش ،با اینکه همه تلاشمو میکنم که بهت خوش بگذره ولی دخمل ماهم شما صبور و مقاوم باش عزیزم   فرشته نازم هفته پیش رفتیم پیش خانم دکتر تا از سلامتیت باخبر بشیم ،و هزار مرتبه شکر نتایج سونوی هفته ٢٠ عالی بود و ضربان اون قلب کوچیکت منظم و عالی بود .   عزیز دلم با مامان جون رفتیم برای شما خرید کردیم و تقریبا همه خریدتو انجام دادیم ،وای که نمیدونی من و مامان جو...
19 تير 1392

سلام به تویی که قلبت با قلبم همسایه شده

سلام فرشته کوچولوی من ،سلام همه وجودم خوبی دخمل نازم؟؟عزیز دلم دیروز با بابا علیرضا جون رفتیم سونوگرافیکی تا از حال و روز پرنسس نازمون باخبر بشیم ،مامانی این روزا هوا خیلی خیلی گرمه و از اونجایی که مامان خیلی گرمایی و من و شما با هم، هم نفس شدیم ،مامان بیشتر از قبل گرمش میشه،ولی فدای اون نفسات بشم ،اشکالی نداره ،وقتی میبینم که نفسات به نفس مامان بستست ،بیشتر ،لذت میبرم تا سختی خلاصه که توی این گرما رفتیم و کلی معطل شدیم ،تازه به خاطر شلوغی ،به بابا علیرضا هم اجاز ه ندادن که بیاد و دخملشو ببینه، عزیزم این بار از خانم دکتر خواستم که همه بدن کوچولوتو بهم نشون بده ،وای که چه لذتی داره ،وای که چقدر هیجان داشتم ،قربون اون دست و ...
3 تير 1392

سفرنامه اصفهان

سلام دخملم، سلام عسلم خوبی مامانی ، فکر کنم خیلی خیلی بهت خوش میگذره ،همش تو دل مامانی در گردشی برای خودت،فکر کنم ،بعضی وقتا هم که بهت خوش نمیگذره یه مشت محکم به دل مامانی میزنی عزیز دل مامان ،تعطیلات خرداد با هم رفتیم سفر ،بعله ، بازم سفر ،به توصیه خانم دکترت برامون سفر ضرر نداره،بابا علیرضا هم از این سفارش خانم دکتر سو استفاده کرد و با هم رفتیم یه سفر سه روزه به اصفهان البته این دفعه سفرمون با همسفرای بیشتری بود ،دایی هومن ،دایی شایان ،دایی خشایار ،بابا جون ، مامان جون ،ملیکا و مامان باباش و ........... خیلی خیلی خوش گذشت ، ولی عزیزم هوا خیلی خیلی گرم بود و زیاد بیرون نرفتیم ، تولد راحله جونو اونجا جشن ...
27 خرداد 1392

این روزهای انتظار

سلام دخمل مامان ،سلام پاره تنم حال دخملمون که میدونم خدارو شکر خوبه،عزیز دل مامان من و بابا علیرضا دیروز رفتیم پیش دکترت که از حال و روزت باخبر بشیم،خانم دکترت با دقت و حوصله کافی من و شمارو ویزیت کرد و برای بابایی صدای قلبتو گذاشت که الهی من فدای اون قلب کوچیکت بشم که مثل قلب گنجشک کوچولو میتپید ،مامانی این روزا شنیذن صدای قلب کوچولوت و دیدن اون بدن ناز و کوچیکت شده بهترین صدا و تصویر دنیا  عزیز دلم تا یادم نرفته بهت بگم که دیروز ١١/٣/٩٢ شما وارد هفته ١٨ شدی ،الهی قربونت برم که  مامان برای رسیدن به شما روزها و ساعتهارو لحطه شماری میکنه عزیز دلم ،خانم دکتر ازم سوال کرد که شما توی دل مامانی تکون میخوری؟؟م...
12 خرداد 1392

اولین روز پدر همسرم

      سلام دخمل مامان،سلام عزیز دل مامان،از شیطونیات تود دل مامانی ،خوب میدونم که داره بهت خوش میگذره،ولی میدونم که از وجود نازنینت به ما بیشتر از شما خوش میگذره،فقط و فقط میتونم خدارو شکر کنم عسل مامان ،امروز من و شما با هم رفتیم خرید تا برای بابا جون کیومرث (بابای مامانی )هدیه بخریم ، بعد از کلی گشتن به این نتیجه رسیدیم که برای بابا جون گلمون کفش بخریم ،بعدشم با راحله جون و هلنا عسل رفتیم برای بابا علیرضا جون و دایی هومن گل خریدیم ،به علت مساعد نبودن اوضاع ،برای بابا علیرضا جون به دادن هدیه نقدی بسنده کردیم ،خلاصه همگی شام رفتیم خونه مامان جون شهناز و مثل همیشه بهمون خوش گذشت و روز پدر و مردو برا...
3 خرداد 1392

امنترین شانه های دنیا

  دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات بگیری و بعدش دیگه از هیچی نترسی دستای مهربون و گرم پدرته ..... دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته .... دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی چه کنارت باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته.. دخترم همیشه بابایی رو بیشتر از من دوست داشته باش ...
2 خرداد 1392

اولین خرید لباس برای دخملم

  سلام پاره تنم ،سلام همه وجودم،حال و اوضاعت خوبه نفسم؟؟ امروز با مامان جون شهناز رفتیم بازار تا برای ماه دخملم لباسای خوشمل بخرم ،عزیز دلم ،نمیدتونم برات شرح بدم که چقدر ذوق شوق داشتیم ،با دیدن هر لباسی قند توی دلم آب میشد ،کلی برات لباسای خوشگل خریدیم ،کلی مامان جون شهنازو خسته کردیم ،دستش درد نکنه که داره برای دخمل نازم مثل همیشه سنگ تموم میذاره ،مامان جون شهناز از همینجا من و دخملم ازت تشکر میکنیم و قول میدیم که محبتاتو جبران کنیم   من و مامان جون انقدر هیجان زده شده بودیم که به کل فراموش کردیم که برای خودمون خرید کنیم عزیزم ،مبارک باشه لباسای نازت ،هر لباسی که میخریدیم ،کلی بهش خیره میشدم و تصور میکردم...
1 خرداد 1392

این انتطار شیرین

    تقویم کوچک روی میز را صد بار بیشتراز قبل ورق می زنم... مدام می نشینم ومی شمارم روزهای با تو بودن را....هفته ها حالا برایم معنای دیگری داردهم برای منو هم برای آنهایی که بعد از احوالپرسی می پرسندالان هفته چندی؟؟؟ و این یعنی چند هفته مانده تا به تو رسیدن. مدتهاست که دیگر یک نفر نیستم.شده ام دو نفر، دو تا قلب که به فاصله کمی میتپند و تجربه می کنن روزهای با هم بودن را... فرشته نازم بالاخره قشنگترین صدای زندگی به گوشم  رسید. صدای تپش قلبت که وجودم را غرق شادی میکند و اشکهایم را سرازیر ...حس قشنگ مادری را درونم به پا کردی و مرا شیفته خود ساختی.ذره ذره به زمین نزدیک تر می شوی و ...
31 ارديبهشت 1392