محیصای مثل ماهممحیصای مثل ماهم، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

همه زندگی من و باباش

محیصا.استجابت یک دعا (یک ماهگی )

    محیصای نازم ،محیصای ماهم،فرشته پاک مامان و باباش یک ماهه شد   سلام دخمل نازم،الان که دارم برات این پستو میذارم ،مثل یه فرشته معصوم کنارم خوابیدی و نگاهت میکنم،بعضی وقتا باورم نمیشه که خدا انقدر من و بابا علیرضارو دوست داشته و بهمون نظر لطف داشته که تو پرنسس خونه ما شدی و این همه زندگیمونو شیرین کردی ،وقتی نگاهت میکنم هزار بار خدارو شاکرم برای وجودت و حضورت و از همه مهمتر سلامتیت محیصای مامان امروز یک ماهه که خونمونو روشن کردی و قلب مامان و باباتو خونه محبتت کردی و بدون که تا ابد قلبمون متعلق به توست راستی تا یادم نرفته برات بنویسم تا بعدها بخونی و بدونی که بابا علیرضا خیلی خیلی خیلی شمارو دوست دار...
8 آذر 1392

محیصای ماهم در یک ماهی که گذشت

    فرشته ناز مامان و بابا یک ماهه که خونمونو گرمتر کرده و شب و روزمونو زیباتر کرده محیصای مامان ،عشق مامان و بابایی و بدون که دیگه یک لحطه بی تو بودن برام سخت و نفس گیره فعلا چند تا از عکسای ماهتو میذارم که خاله های ماهت مخصوصا خاله انسیه و خاله کیمیا جون ببینن تا اگه محیصا بهم فرصت بده ،میام و براتون از شیرین کاریهای نفسم میگم و بهتون میگم که تو این یک ماه با محیصا چه ها که نگذشته                 وقتی محیصا جونم خودشو به خواب زده            فرشته معصوم منی تو مامانی         ...
8 آذر 1392

ماجرای زمینی شدن محیصای گلم

  محیصای نازنینم ،فرشته کوچکم میخوام برات ماجرای زمینی شدنتو اینجا بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و خوندی ،بدونی که چقدر برای همه ما عزیز بودی و هستی و بدونی که مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن و ممنونیم برای تمام این لحظه های شیرینی که به ما هدیه دادی،از خدای بزرگ میخوام که این  احساس زیبا و وصف نشدنیو بهت بچشونه تا روزی مادر بشی و ببینی که مامان با وجود نازنینت چقدر کامل شد. فرشته نازنین مامان ،شما قرار بود که 14 آبان قدم روی چشم ما بذاری ،ولی از اونجایی که از قلب مامان با خبر بودی و میدونستی که مامان و بابا بی قرار دییدنت هستن ،سوپرایزمون کردی و یه شب بعد از اینکه دایی هومن و راحله جون و هلنا گلم از خونمون رفتن،حدود ساع...
23 آبان 1392

محیصای من .فرشته نازنینم یک هفته زودتر زمینی شد

  سلام به همه خاله های گلم ،خاله های مهربونم من با یک هفته عجله و زودتر اومدم توی بغل مامان و بابام تا زندگیشونو شیرینتر و روشنتر کنم مامان و بابام خیلی خیلی بی تاب دیدنم بودن و دوست داشتن که فرشته کوچولوشون ٨/٨ بیاد توی بغلشون تا این تاریخ برای تمام عمرشون قشنگتر از هر روز دیگه ای باشه فعلا چند تا از عکسای تازمو ببینین تا مامانم که حالش خوب شد بیاد و براتون ماجرای زمینی شدنمو تعریف کنه راستی خاله های گلم اسم من محیصا هست و معنی اون آمرزیده و از بند رسته هست،البته قرار بود اسمم آرامین باشه که اداره ثبت به مامان و بابام اجازه ندادن و ایراد گرفتن و حالا اسمم محیصاست     محیصای من ٣ ساعت بعد از تولد   &...
14 آبان 1392

شوق دیدارت,بی قرارترم میکند

    سلام گل دخملم ،سلام قلمبه مامان،خوبی عزیزم؟؟ الهی قربونت برم که میدونم خونت برات حسابی تنگ شده و دیگه مثل قبلا زیاد تو دل مامان شیطونی نمیکنی،وروجک من ،این روزا هم با مامان مدارا کن ،شما که خیلی خیلی تو این نه ماه با مامان مدارا کردی و مامان اذیت نکردی ،الهی قربونت برم که هوای مامان و بابا علیرضا تو داشتی ،بازم خانمی کن و باهامون همراهی کن ،تا ایشالا به زودی بیای توی بغلمون و ما هم از شرمندگی دخمل مهربونم در بیایم   میدونی که امروز وارد هفته ٣٧ شدی و دیگه تا به دنیا اومدنت فقط ١٧ روز دیگه مونده ،مامان این روزا خیلی خیلی داره اذیت میسه ،حسابی دست و پاهای مامان ورم کرده ،اصلا شکلشون عوض شده ...
27 مهر 1392

شمارش معکوس

سلام عزیز دلم ،خوبی فرشته شیطونم ؟؟ الهی قربون این همه شیطونی و ورجه وورجت برم ،عزیز دلم شما امروز وارد ماه نهم شدی و کم کم داری به انتظارای مامانت و بابات پایان میدی ،دختر گلم معلومه که حسابی بزرگ شدی و جات تنگ شده ،ولی اشکالی نداره با اینکه مامان کلی اذیت میشه ولی فدای سرت ،فقط به مامان قول بده که خوب رشد کنی و سالم و تپلی بیای توی بغلمون   این روزا همه منتظرتن دیگه ،من و بابا علیرضا که بیشتر شبها خواب میبینیم که اومدی و یه دخمل ناز و خوشگلی ،بقیه هم خیلی خوابتو میبینن و منتظرن ،قراره این هفته برم سونو و دکتر تا از سلامتیت مطمئن بشیم و خیال مامان راحت بشه گلم   این روزا بیشتر به این فکر میکنم که اگه همچنان دخمل خوب و صب...
14 مهر 1392